سهم

به خیالم با من هستی
اما
فاصله ها بین ما...
حتی با بودن تو
سهم من همیشه
از این دنیا
تنهاییست! 

تغییر

می بینی
از وقتی آمدی
فقط از تو نوشته ام
حتی لهجه ی نوشته هایم هم عوض شده
همه چی عاشقانه
فقط به خاطر وجود تو
که با آمدنت به زندگی ام
هم من
و هم زندگی ام را تغییر داده ای
بدون این که خودت بدانی!
بهترین من.


حادثه

وقتی همه ی آدم ها برایم بی اهمیت می شوند
وقتی همه جا فقط تو هستی و تو...
فقط تو!
این یعنی
کسی
به قلب من راه پیدا کرده
که این
خوش یمن ترین حادثه ی زندگی من است.


دوری

از آسمان باران پائیزی می بارد
و چشمان من باران می بارند، بهاری
لحظه هایم سرشار از وجود تو می شود
و ساعت ها بی قرار لحظه ی دیدار
روزهای دوری به سختی می گذرند
و
باران هم چنان می بارد.


خزان

دیگر وقتش است
نوشتن از پاییز
از پا گذاشتن روی برگ های خشک شده
تا قدم زدن زیر باران نم نم
اما تابستان...
انگار حسود شده است!
انگار
نمی خواهد جایش را به خزان بدهد!