ما آدما هر روز صبح که از خوب پا می شیم یه انتخاب داریم.
اون هم انتخاب بین داشتن احساسات خوب یا بده.
من می خوام از این به بعد هر روزمو با احساسات خوب شروع کنم
و نهایت لذت رو از همه چی ببرم.
از زندگی کردنم، از سالم بودنم، از خوشبخت بودنم
(از لحاظ این که هیچ وقت چیزی تو زندگیم کم نداشتم)
و مخصوصا بیشترین لذت رو ببرم از تنهاییم!
هوالمحبوب
فقط عشقه که میتونه به احساسات جون بده. نیروی عشق میتونه دنیا رو زیر و رو کنه . اگه میخوای زندگی رو با احساسات خوب شروع کنی باید عشق بورزی . عشق به خدا. عشق به مادر. عشق به پدر. عشق به وطن....و عشق به همه خوبیها.
خوشا به حالت
کاش منم بتونم
آخه صبح وقتی هیچ کس نیست دو تا لقمه بزاره تو دهنت
و تو هم اونقدر آدم تنبلی باشی که گرسنگی و راحتی رو به سیری و تلاش ترجیح بدی دیگه نمیشه حس خوبی داشت
راستی آپکی کردم
باور کن که واست جالب میشه
مثلا یکی از نماینده های مجلس هشت سید محمود دعایی هستش که تو این کتاب میگه که این بابا تو فرانسه دزدی میکرده
خوشحالم کردی که به خاطرم میخوای بخونی