خودم هم موندم

آخه غرور و خود خواهی تا چه حد؟!

به قیمت از دست دادن بهترین دوستم!

نه دیگه نباید

همه اطرافیانم سردن از من

باید بذارمش کنار

دیگه نمی خوام مغرور باشم

کاش بتونم...

یعنی می شه؟!

 

ساعت از نیمه گذشته است

و من به این می اندیشم:

"اگر کاری که عشق با من کرد

با تو می کرد،

چند روز دوام می آوردی؟!"

 

زندگی

دلم واسه آدم ها می سوزه

آدمایی که زندگی شون و محدود کردن به یه سری چیزا

خودم هم جزو همون آدم هام

دلم واسه خودمون می سوزه

که نمی دونیم

زندگی یه چیزی فراتر از چیزیه که ما فکر می کنیم!

 

تموم شد

دیگه اون کابوس تلخ تموم شد

باید به خودم فرصت بدم

باید خودمو پیدا کنم

من کجای این لحظه ها گم شدم؟

 

تولد

بیست سال پیش تو یه همچین روزی

فرصت زندگی کردن به من داده شد

و من به این دنیا پا گذاشتم...

چقدر برنامه ها واسه این روزم داشتم

چقدر واسه خودم خوشحال بودم

نمی دونستم که یکدفعه

یه اتفاقی که اصلا نمی تونم درکش کنم

می افته و من و از زندگی کردن بیذار می کنه!

روزهام تاریکن

به اومدن هیچ فردایی امید ندارم

لحظه ها رو گم کردم

دیگه زمان برام معنایی نداره

اگه این یه امتحان بودم

من توش شکست خوردم

آره خدا

من طاقتشو نداشتم

هر چی می خواد بشه بشه

دیگه برام مهم نیست.